- عامل سی و پنجم: پرهیز از تهدید به جدایی
یکی از رایجترین اشتباههای موجود در بحثهای زناشویی این است که زوجها قبل از رسیدن به نتیجه مناسب در بحث، همسرشان را به جدایی تهدید میکنند.
هرگز در بحثهایتان، به قطع رابطه اشاره نکنید، حتی اگر تصمیم به انجام آن دارید. هرگاه کسی تهدید به جدایی شود، حس وحشت، اضطراب و ترس به او دست میدهد و تنها هدف او، تلاش برای حفظ رابطه و نگه داشتن طرف مقابل به هر قیمتی است. این یکی از بزرگترین دلایل توسل فرد تهدید شده، به حیله و فریب است.
تهدید به طلاق، حرمت و احترام میان شما را خدشهدار خواهد کرد. این کار، عملی ناپخته است که منجر به ارتباطی تلخ و آزارنده میشود. شما نیازی به تهدید ندارید، پس به موضوعات مورد بحث در زندگیتان بپردازید تا به نتیجه برسید. تنها زمانی مجاز به صحبت درباره جدایی هستید که همهجانبه آماده آن باشید.
فردی که با هر اختلاف نظری تهدید به جدایی میکند، قاعدتاً تعهد و وفاداری خیلی بالایی به آن رابطه ندارد.
اگر فکر طلاق به طور جدی شما را مشغول میکند، به نتایج آن فکر کنید. زندگی و رابطه با همسرتان را به خوبی ارزیابی کنید. یک قدم به عقب بروید و ببینید چرا چنین احساسی پیدا کردهاید و چه مدت است که این افکار و احساسات شما را مشغول کرده است؟ آیا چیز خاصی در زندگیتان باعث شده فکر کنید که طلاق تنها راه نجات و تنها تصمیم درست برای شماست؟
خیلی وقتها پیش میآید که فکر میکنید طلاق چاره کار شماست و روز بعد که از خواب بیدار میشوید، همه چیز به نظرتان خوب میآید. پستی و بلندیهایی مانند این باید شما را به این فکر بیندازد که چه چیز برایتان اهمیت دارد و زندگیتان چطور میتواند بهتر یا بدتر شود.
طلاق مسئلهای ناگوار است و تصمیم گرفتن برای طلاق را نباید آسان گرفت. فهمیدن اینکه کی وقت طلاق رسیده، کار سختی است.
تصمیم نهایی برای طلاق فقط به دست خودتان گرفته میشود و این شما هستید که باید ببینید میلتان به کدام طرف است. اگر هنوز همسرتان را دوست دارید و میخواهید که زندگیتان درست شود، دست نگه دارید.
سفارش بزرگان این است که بگو مگو را نباید به دعوا رساند و هر یک از زن و شوهر باید همواره نگاهش به مرز رنجش و آزردگی دیگری باشد تا خدای نکرده پای خود را آن سوی این مرز نگذارد. هر یک از زن و شوهر در زندگی خود باید نگاهشان به همسرشان نگاه همسریِ همیشگی و وفادارانه باشد، نه موقت و متزلزل.[1]
[1]. چهل درس زندگی، سیدمحمدرضا طباطبایی، ص 38.