- عامل بیست و چهارم: توقعات و انتظارات بیجا
دنیا با آرزو برپاست و انسان با آرزو زندگی میکند. آنچه به زندگی پویایی و تحرک میبخشد، نگاه به آینده است که از آن به امید یاد میشود. اگر آرزو از انسان گرفته شود، هیچ مادری فرزند خود را شیر نمیدهد، هیچ باغبانی نهال نمینشاند و به طور کلی هیچ فعالیتی صورت نمیگیرد؛ بنابراین آرزو نوعی رحمت الهی بر مردم است.[1]
یکی از ساز و کارهای حیات و زندگی، امیدواری است. از نظر جهانبینی توحیدی، امید تحفه الهی است که چرخ زندگی را به گردش وامیدارد. اگر روزی امید از انسان گرفته شود، دوران خمودی و ایستایی او فرا میرسد. امیدوار بودن، هنری است که باید همگان مخصوصاً نسل جوان آن را فراگیرند، اما نکته مهم این است که این ویژگی از حد خارج نشود و به بیراهه نرود.
انسان به اندازهای میتواند برای خود امید و آرزو بسازد که به مرز خیالپردازی نرسد. آنجا که از آرزو به صورت منفی یاد شده است، جایی است که دچار آفت شده است. این کاربرد منفی در زمانی به کار میرود که چند ویژگی داشته باشد:
- آرزوها پیدرپی باشد و در هیچ حدی متوقف نشود. در این صورت با به دست آمدن هر آرزویی آرزوی دیگری به وجود میآید و همین طور این روند ادامه مییابد. در اینجا مهم نیست که فرد چه دارد و چه ندارد، بلکه مهم این است که چنین فردی شخصیتی دارد که پیوسته آرزوهای بزرگ دارد. این حالت از آنجا که یک ویژگی شخصیتی است، هیچگاه ارضا نمیشود.
- موضوع آرزوها غیرواقعی و دست نیافتنی باشد؛ این مسئله میتواند به دلیل پایانناپذیری آرزوهای فرد باشد یا به دلیل نوع آرزوی شخص. برخی آرزوهای افراد در دنیا قابل دستیابی نیست یا سطح آرزوهای برخی افراد فراتر از عمرشان است.
این افراط در آرزوها، خود یکی از عواملی است که نخست موجب نارضایتی از زندگی میشود[2] و سپس میتواند زمینهساز نارضایتی میان همسران باشد. طبق آنچه در برخی روایات آمده است، آرزوی دور سبب از بین رفتن لذت نعمت، کوچک شمردن آن، کاهش شکر و حسرت خوردن به خاطر نرسیدن به آرزوها میشود.[3]
استاد مطهری در اینباره میگوید:
«معمولاً افرادی که از لحاظ روح و روان، سالم و بانشاطاند و انحرافی پیدا نکردهاند، کمتر به تخیل و به هم بافتن آرزوهای دور و دراز و نامعقول میپردازند. همیشه عملی فکر میکنند؛ یعنی آرزوهای آنها در جهت همان مداری است که در زندگی دارند، روی بال و پر خیال نمینشینند و امور ناشدنی را آرزو نمیکنند، اما افراد ضعیف که مبتلا به بیماری روانی هستند و نشاط عمل ندارند و در وجودشان همت و ارادهای نیست، بیشتر بر مرکب سریعالسیر خیال سوار میشوند و با خیالات خود را سرگرم میکنند».[4]
بنابراین آرزوهای زیاد به دو دلیل به زندگی زناشویی زیان میزنند. از یک سو سبب میشود که انسان داشتههای خود را کوچک و بیاهمیت بشمارد و در نتیجه احساس محرومیت کند و کسی که احساس محرومیت میکند از زندگی و همسر خود ناراضی خواهد شد. همچنین انسان از لذت بردن از نعمتهای موجودش نیز محروم میشود و در ادامه موجب نارضایتی از همسر و زندگی میشود.
اما از سوی دیگر به دلیل اینکه آرزوی دور، حد توقف ندارد، پیوسته دامنه آرزو گسترده میشود. چون آرزوها دست نایافتنیاند، فرد در به دست آوردن خواستههایش ناکام و ناامید شده و دچار حسرت میشود. با چنین وضعیتی فرد هر چه میکوشد جز بر درد و رنج خود نمیافزاید و سطح رضایتمندی او کاهش مییابد.
از آنچه گذشت به خوبی روشن میشود که یکی از دلایل نارضایتی از همسر و زندگی زناشویی بیمهار بودن و بیحد و مرز بودن آرزوهاست. انتظارات بیجا و غیرمنطقی از عوامل مخرب رابطه زناشویی هستند. نتیجه این توقعات چیزی جز خشم، عصبانیت و ناامیدی نیست.
از این رو اگر زوجین باورها و انتظارات خود را تغییر ندهند، شانس داشتن یک زندگی زناشویی سالم را از دست خواهند داد. بسیاری از افراد ایدهها و افکار خاص و غیرواقعی درباره عشق و ازدواج دارند. زمانی که نتوانند آنها را با واقعیت تطبیق دهند دچار مشکل و اختلاف میشوند؛ بنابراین باید افکار واقعی را جایگزین توقعات غیرواقعی کنند.
برآورده نشدن آرزوهای بیحد و مرز نه به دلیل ناتوانی همسر، بلکه به دلیل امکانناپذیر بودن آن است؛ بنابراین نباید همسر را مقصر دانست و ناکامی در آرزوها را از چشم او دید. با مهار کردن آرزوها و مدیریت آنها هم میتوان از فواید آن بهره برد و هم از زیان افراط آن در امان ماند. این یک توانمندی است.[5]
گاهی توقعات متفاوت به خاطر تربیتهای متفاوت است. مثلاً ممکن است زن در یک خانواده منظم و قانون مدار رشد کرده باشد و مرد در یک خانواده راحت و آزاد. این زن و شوهر تعریفهای متفاوتی از نظم خواهند داشت. این زن نمیتواند ریخت و پاش همسرش را در منزل تحمل کند. مرد نیز نمیتواند نظم خشک همسرش را بپذیرد.
زن و شوهر باید سعی کنند همدیگر را درک کنند، حدود وظایف خود و طرف مقابل را بشناسند و بیش از حد توان، از یکدیگر توقع نداشته باشند. درخواست بیجا از طرف مقابل، موجب دلسردی، خستگی و فرسودگی جسمی او میشود. زن روح و جسمی لطیف دارد. مرد باید از او چیزی را بخواهد که در توان جسمی و روحی او باشد. تحمیل کارهای سخت بر زن، او را گرفتار پیری زودرس و دردمندی میکند.
مرد نباید کار خانه را سنگین کند و بیش از حد توان از زن خود کار بخواهد. زن نیاز به استراحت، تفریح و بازیابی نیروی بدنی دارد. بهانهگیری بیش از حد در کارهای خانه و به زحمت انداختن زن، به سود خانواده نیست. دعوت مهمانهای بسیار و تحمیل پذیرایی از آنان و کمک نکردن به زن، شایسته نیست و زود زن را از پای درمیآورد. فرصت کارهای اصلی یعنی رسیدگی به همسر و فرزندان را از او میگیرد و او را پژمرده میکند. پس اگر شوهر میخواهد زنش با طراوت و با نشاط بماند و به وظیفه خانهداریاش به نیکی بپردازد، باید از کارهای او بکاهد و از بهانهگیریهای بیهوده و توقعات بیجا و تحمیل کارهای طاقتفرسا بر او پرهیز کند.
زن نیز باید موقعیت شوهر را درک کند. توان مرد محدود است، نباید او را خسته کرد. نباید هزینه زندگی را چنان سنگین کرد که مرد ناچار شود شب و روز کار کند؛ کمرش زیر بار قرض و قسط خم شود و دچار پیری زودرس و فرسودگی شود.
کار بسیار، مرد را بیحوصله و بداخلاق میکند. زن باید طوری هزینههای زندگی را تنظیم کند که با درآمد شوهر هماهنگ باشد تا او ناچار نشود اضافهکاری بگیرد یا چند شغله باشد. اسراف، ولخرجی، مدگرایی و چشم و همچشمی و هر روز خرجی را بر زندگی و شوهر تحمیل کردن، کار درست و عاقلانهای نیست و به ضرر همه اعضای خانواده است.
زن یا شوهری که با لهجه و آداب و رسوم شهر خود خو گرفته است، نباید از همسر خویش که اهل شهر دیگری است و با فرهنگ متفاوتی خو گرفته است، بخواهد که لهجه و آداب و رسوم خود را رها کند و گفتار و رفتارش را با او هماهنگ سازد.
همچنین زن یا مردی که تحصیلات بالایی دارد، نباید از همسرش بخواهد که حتماً درس بخواند و مدارج علمی بالاتری را به دست آورد. او میتوانست در انتخاب خود با کسی ازدواج کند که تحصیلات بالایی داشته باشد. البته تشویق کردن همسر به پیشرفت چنانچه با علاقه همسرش باشد کار خوبی است، اما تحمیل کردن و وادار کردن او به انجام کارهایی که در توانش نیست دور از انصاف است.
آنچه گفته شد، تنها نمونههایی از خواستههای بیجاست که زن و شوهر ممکن است از دیگری داشته باشند و بر اثر آن زندگی را بر خود و همسر خود تیره و تار کنند. هر زن و مردی باید همواره به یاد داشته باشند که خواسته بیجا از همسر ممنوع است.[6]
بنابراین، باید زن و مرد موقعیت خود و همسر را درک کنند و هیچکدام بر دیگری چیزی بیش از توان تحمیل نکنند و زندگی را سخت نگیرند و دست از مسابقه بیفایده چشم و همچشمی بردارند و از یکدیگر توقع بیجا نداشته باشند.[7]
توقع زیاد باعث میشود که فرد فکر کند همسرش بیش از حد به فکر خودش است و انسان قدرشناسی نیست و به آنچه برایش انجام داده است بی توجهی میکند و حتی ممکن است تصور کند به مثل پیشخدمت نگاه میشود نه در جایگاه یک همسر و شریک زندگی.
از سوی دیگر عملاً برخی خواستهها و توقعات زن یا شوهر به هر دلیل از سوی همسرش برآورده نمیشود. توقع زیاد موجب میشود که تعداد خواستههای اجابت نشده زیاد شود و سبب ناراحتی و دلخوری شود. همچنین توقع زیاد باعث بالا رفتن توقعات فرد مقابل نیز خواهد شد. در نتیجه به علت تحقق نیافتن بسیاری از توقعات از طرف همسران، میان آنها کدورت و درگیری پیش میآید.
کاهش توقعات، عزت و احترام همسران را نزد یکدیگر بیشتر میکند و باعث میشود که فرد خودش برای برآورده کردن خواسته همسرش پیش قدم شود یا اگر احساس کرد همسرش درخواستی دارد قبل از مطرح کردن آن، به دنبال اجابت و تأمین آن میرود.
همسران موفق افرادی هستند که توان مهار و مدیریت آرزوهای خود را دارند. آنها میتوانند با به دست آوردن این توانمندی، صفا و صمیمیت را به زندگی خود برگردانند. با این کار میتوانند از زندگی خود راضی و از همسرشان سپاسگزار باشند.[8]
[1]. نهج الفصاحه، ص 343.
[2]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 585
[3]. همان، ص 325.
[4]. حکمتها و اندرزها، مرتضی مطهری، ص 181.
[5]. رضایت زناشویی، عباس پسندیده، ص 252-256.
[6]. چهل درس زندگی برای زنان و شوهران، سید محمد رضا طباطبایی، ص 15.
[7]. ازدواج موفق، عباس رحیمی، ص 51-53.
[8]. خانواده موفق (120 اصل همسرداری و تربیت فرزند)، مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ص 78.